نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





حتما بخونید اشکتون درمیاد

 

داستان کوتاه هیچکس

چشماشو بست و مثل هر شب انگشتاشو کشيد روی دکمه های پيانو .
صدای موسيقی فضای کوچيک کافی شاپ رو پر کرد .
روحش با صدای آروم و دلنواز موسيقی , موسيقی که خودش خلق می کرد اوج می گرفت .
مثه يه آدم عاشق , يه ديوونه , همه وجودش توی نت های موسيقی خلاصه می شد .
هيچ کس اونو نمی ديد .
همه , همه آدمايي که می اومدن و می رفتن
همه آدمايي که جفت جفت دور ميز ميشستن و با هم راز و نياز می کردن فقط براشون شنيدن يه موسيقی مهم بود .
از سکوت خوششون نميومد .
اونم می زد .
غمناک می زد , شاد می زد , واسه دلش می زد , واسه دلشون می زد .
چشمش بسته بود و می زد .
صدای موسيقی براش مثه يه دريا بود .
بدون انتها , وسيع و آروم .
يه لحظه چشاشو باز کرد و در اولين لحظه نگاهش با نگاه يه دختر تلاقی کرد .
يه دختر با يه مانتوی سفيد که درست روبروش کنار ميز نشسته بود .
تنها نبود ... با يه پسر با موهای بلند و قد کشيده .
چشمای دختر عجيب تکونش داد ... یه لحظه نت موسيقی از دستش پريد و يادش رفت چی داره می زنه .
چشماشو از نگاه دختر دزديد و کشيد روی دکمه های پيانو
.
احساس کرد همه چيش به هم ريخته .
دختر داشت می خنديد و با پسری که روبروش نشسته بود حرف می زد .
سعی کرد به خودش مسلط باشه .
يه ملودی شاد رو انتخاب کرد و شروع کرد به زدن .
نمی تونست چشاشو ببنده .
هر چند لحظه به صورت و چشای دختر نگاه می کرد .
سعی کرد قشنگ ترين اجراشو داشته باشه ... فقط برای اون .
دختر غرق صحبت بود و مدام می خنديد .
و اون داشت قشنگ ترين آهنگی رو که ياد داشت برای اون می زد .
يه لحظه چشاشو بست و سعی کرد دوباره خودش باشه ولی نتونست .
چشاشو که باز کرد دختر نبود .
يه لحظه مکث کرد و از جاش بلند شد و دور و برو نگاه کرد .
ولی اثری از دختر نبود .
نشست , غمگين ترين آهنگی رو که ياد داشت کشيد روی دکمه های پيانو .
چشماشو بست و سعی کرد همه چيزو فراموش کنه .
....
شب بعد همون ساعت
وقتی که داشت جای خالی دختر رو نگاه می کرد دوباره اونو ديد .
با همون مانتوی سفيد
با همون پسر .
هردوشون نشستن پشت همون ميز و مثل شب قبل با هم گفتن و خنديدن .
و اون برای دختر قشنگ ترين آهنگشو ,
مثل شب قبل با تموم وجود زد .
احساس می کرد چقدر موسيقی با وجود اون دختر براش لذت بخشه .
چقدر آرامش بخشه .
اون هيچ چی نمی خواست .. فقط دوس داشت برای گوشای اون دختر انگشتای کشيده شو روی پيانو بکشه .
ديگه نمی تونست چشماشو ببنده .
به دختر نگاه می کرد و با تموم احساسش فضای کافی شاپ رو با صدای موسيقی پر می کرد .
شب های متوالی همين طور گذشت .
هر روز سعی می کرد يه ملودی تازه ياد بگيره و شب اونو برای اون بزنه .
ولی دختر هيچ وقت حتی بهش نگاه هم نمی کرد .
ولی اين براش مهم نبود .
از شادی دختر لذت می برد .
و بدترين شباش شبای نيومدن اون بود .
اصلا شوقی برای زدن نداشت و فقط بدون انگيزه انگشتاشو روی دکمه ها فشار می داد و توی خودش فرو می رفت .
سه شب بود که اون نيومده بود .
سه شب تلخ و سرد .
و شب چهارم که دختر با همون پسراومد ... احساس کرد دوباره زنده شده .
دوباره نت های موسيقی از دلش به نوک انگشتاش پر می کشيد و صدای موسيقی با قطره های اشکش مخلوط می شد .
اونشب دختر غمگين بود .
پسربا صدای بلند حرف می زد و دختر آروم اشک می ريخت .
سعی کرد يه
موسيقی آروم بزنه ... دل توی دلش نبود .
دوست داشت از جاش بلند شه و با انگشتاش اشکای دخترو از صورتش پاک کنه .
ولی تموم اين نيازشو توی موسيقی که می زد خلاصه می کرد .
نمی تونست گريه دختر رو ببينه .
چشماشو بست و غمگين ترين آهنگشو
به خاطر اشک های دختر نواخت .
...
همه چيشو از دست داده بود .
زندگيش و فکرش و ذکرش تو چشمای دختری که نمی شناخت خلاصه شده بود .
يه جور بغض بسته سخت
يه نوع احساسی که نمی شناخت
يه حس زير پوستی داغ
تنشو می سوزوند .
قرار نبود که عاشق بشه ...
عاشق کسی که نمی شناخت .
ولی شده بود ... بدجورم شده بود .
احساس گناه می کرد .
ولی چاره ای هم نداشت ... هر شب مثل شب قبل مثل شب اول ... فقط برای اون می زد .
...
يک ماه ازش بی خبر بود .
يک ماه که براش يک سال گذشت .
هيچ چی بدون اون براش معنی نداشت .
چشماش روی همون ميز و صندلی هميشه خالی دنبال نگاه دختر می گشت .
و صدای موسيقی بدون اون براش عذاب آور بود .
ضعيف شده بود ... با پوست صورت کشيده و چشمای گود افتاده ...
آرزوش فقط يه بار ديگه
ديدن اون دختر بود .
يه بار نه ... برای هميشه .
اون شب ... بعد از يه ماه ... وقتی که داشت بازم با چشمای بسته و نمناکش با انگشتاش به پيانو جون می داد دختر
با همون پسراز در اومد تو .
نتونست ازجاش بلند نشه .
بلند شد و لبخندی از عمق دلش نشست روی لباش .
بغضش داشت می شکست و تموم سعيشو می کرد که خودشو نگه داره .
دلش می خواست داد بزنه ... تو کجايي آخه .
دوباره نشست و سعی کرد توی سلولای به ريخته مغزش نت های شاد و پر انرژی رو جمع کنه و فقط برای ورود اون
و برای خود اون بزنه

 

 

 

 

.
و شروع کرد .
دختر و پسرهمون جای هميشگی نشستن .
و دختر مثل هميشه حتی يه نگاه خشک و خالی هم بهش نکرد .
نگاهش از روی صورت دختر لغزيد روی انگشتای اون و درخشش يک حلقه زرد چشمشو زد .
يه لحظه انگشتاش بی حرکت موند و دلش از توی سينه اش لغزيد پايين .
چند لحظه سکوت توجه همه رو به اون جلب کرد و خودشو زير نگاه سنگين آدمای دور و برش حس کرد

سعی کرد دوباره تمرکز کنه و دوباره انگشتاشو به حرکت انداخت .
سرشو که آورد بالا نگاهش با نگاه دختر تلاقی کرد .
- ببخشيد اگه ميشه يه آهنگ شاد بزنيد ... به خاطر ازدواج من و سامان .... امکان داره ؟
صداش در نمي اومد .
آب دهنشو قورت داد و تموم انرژيشو مصرف کرد تا بگه :
- حتما ..
يه نفس عميق کشيد و شاد ترين آهنگی رو که ياد داشت با تموم وجودش
فقط برای اون
مثل هميشه
فقط برای اون زد
اما هيچکس اونشب از لا به لای اون موسيقی شاد
نتونست اشک های گرم اونو که از زير پلک هاش دونه دونه می چکيد ببينه
پلک هايي که با خودش عهد بست برای هميشه بسته نگهشون داره
دختر می خنديد
پسر می خنديد
و يک نفر که هيچکس اونو نمی ديد
آروم و بی صدا
پشت نت های شاد موسيقی
بغض شکسته شو توی سينه رها می کر

د .

 


[+] نوشته شده توسط atena در 10:38 | |







يادمون باشه كه هيچكس رو اميدوار نكنيم بعد يكدفعه رهاش كنيم چون خرد ميشه ميشكنه و آهسته ميميره . يادمون باشه كه قلبمون رو هميشه لطيف نگه داريم تا كسي كه به ما تكيه كرده سرش درد نگيره يادمون باشه قولي رو كه به كسي ميديم عمل كنيم . يادمون باشه هيچوقت كسي رو بيشتر از چند روز چشم به راه نذاريم چون امكان داره زياد نتونه طاقت بياره . يادمون باشه اگه كسي دوستمون داشت بهش نگيم برو نميخوام ببينمت چون زندگيش رو ازش ميگيريم


[+] نوشته شده توسط atena در 15:58 | |







به همه لبخند بزن اما با 1 نفر بخند همه را دوست داشته باش اما به 1 نفر عشق بورز تو قلب همه باش اما قلبت مال 1 نفر باشه


[+] نوشته شده توسط atena در 15:57 | |







به چشمی اعتماد کن که به جای صورت به سیرت تو می نگرد ، به دلی دل بسپار که جای خالی برایت داشته باشد و دستی را بپذیر که باز شدن را بهتر از مشت شدن بلد است


[+] نوشته شده توسط atena در 15:55 | |







اگر دنیا پر از عاشق نباشه تو این دنیا دل صادق نباشه همون بهتر که این دنیا نباشه زمین و آسمون یکجا فنا شه


[+] نوشته شده توسط atena در 15:54 | |







[+] نوشته شده توسط atena در 12:52 | |







نفرین

افرین به عشق به عاشقی .نفرین به بخت و سرنوشت . به اون نگاه که عشقتو . تو سرنوشت من نوشت . نفرین به من نفرین به تو . نفرین به عشق من و تو . به ساده بودن منو . به اون دل سیاه تو..........


[+] نوشته شده توسط atena در 12:13 | |







جااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااان مادرتون نظربدین


[+] نوشته شده توسط atena در 13:53 | |







عشق

 
 


عشق

 

هر وقت خواستی بدونی کسی دوست داره تو چشاش

زل بزن تا عشقو تو چشاش ببینی...اگه نگات کرد

عاشقته...اگه خجالت کشید برات میمیره...اگه سرشو

انداخت پائین و یه لحظه رفت تو فکر بدون که بدون تو

میمیره.......میدونم الان رفتی تو فکر زندگی اجبار

است...مرگ انتظار است...عشق یک بار است...فکر

تو تکرار است...جدائی دشوار است...کاش گناهی کنم

که مجازاتش تبعید به قلب تو باشد


[+] نوشته شده توسط atena در 9:24 | |







عاشقتم


[+] نوشته شده توسط atena در 18:5 | |







 

            حامدم


[+] نوشته شده توسط atena در 18:3 | |







نفسم دوست دارم. میخوام دادبزنم وبگم عاشقتم ومیخوام همه بدونن که ,عاشقتم. دوس دارم فقط چشاتو واکنی ببینی چقدردوست دارم. نمی تونم بی توطاقت بیارم. زیربارون نفساتو دوس دارم. دوس دارم تموم لحظه هاموباتوباشم دوست دارم توانتظارتلخ توبمیرم. حااااااااااااااااااااااااااااامدم عاااااااااااااااااااااااااااشققققققققققققققققققققققتممممممممممممم

بووووووووووووووووووووووووووووس از لبات


[+] نوشته شده توسط atena در 17:39 | |








[+] نوشته شده توسط atena در 17:44 | |







عشقم دوست دارم

حامدم توتنها دلیل زنگیمی

بوووووووووووووووس


[+] نوشته شده توسط atena در 11:30 | |







 

تو نبودي و من با عشق نا آشنا بودم

تو نبودي و در نهان جانه دلم جايت خالي بود

تو نبودي و باز به تو وفادار بودم

تو نبودي و جز تو هيچ كس را به حريم قلبم راه ندادم

و تو آمدي از دور دستها

از سرزمين عشق

تو مرا با عشق آشنا كردي

با تو تا عرش دوست داشتن سفر كردم

تو مفهوم عاشق  بودن را به من آموختي

با تو كامل شدم

با تو بزرگ شدم

با تو الفباي عشق را آموختم

نداي قلب عاشقم را به گوش همه رساندم

به تو و كلبه عاشمان باليدم

تو نيمه گمشده ام شدي

حال كه اين چنين شيفته توام باش تا در كنارت آرامش بيابم

حتي براي لحظه اي از من جدا نشو

بدون تو دستم سرد است

بدون تو آغوشم تهي و لبريز درد است

به حرمت عشقمان

به حرمت لحظات زيبايمان

مرو كه بي تو من هيچم

بمان با من

بدان كه تا ابد نام تو بر قلبم حک شده

بدان كه عشقمان هميشه پاك خواهد ماند

به وفايم ايمان داشته باش

تا به تو نشان دهم معني واقعي واژه عشق را

 

 عااااااااااااشقتم حامدم


[+] نوشته شده توسط atena در 19:54 | |







چه غریبانه می خواهمت

آن لحظه که اشک در چشمانت می رقصد و چشمان من مست چشمان تو است

آن لحظه که قفل می کنی مرا در دستانت و

زندانی می کنی مرا عاشقانه و

تنگ و تنگ تر می کنی این زندان را

آن قدر تنگ ... تا مرز یکی شدن

چه بی تابانه می خواهمت

آن لحظه که دستم را می گذاری روی قلبت و می گویی : ببین برای تو می زند

و من غرق می شوم در این همه خوبی

در این همه احساس گاهی شک می کنم که شاید خواب باشد این ها

شاید رویا باشد این همه خوشبختی

اما وقتی گم می شوم در آغوشت

فراموش میکنم همه ی این ها را

و میگویم : حتی اگر رویا باشد رویای قشنگی است

بگذار باشد

بگذار این لحظه را

فقط این لحظه را خوشبخت باشم

تقدیم به بهترینم. حامدم عاشقتم

 


[+] نوشته شده توسط atena در 19:51 | |







اگه بمیرم

دختره از پسره پرسید من خوشگلم؟گفت نه.....
دختره گفت: دوستم داری؟گفت:نوچ

دختره گفت: اگه بمیرم واسم گریه میکنی؟گفت :اصلا...!!!!

دختره چشماش پر از اشک شد ....هیچی نگفت...!

پسره بغلش کرد وگفت:تو خوشگل نیستی، تو زیباترین هستی...

تو رو دوست ندارم، چون عاشقتم ،.....

اگه تو بمیری برات گریه نمیکنم چون من
هم میمیرم.........

 


[+] نوشته شده توسط atena در 13:3 | |







صــدایـت را مــی خـــواهم تــا مــوســیقی ســکوت لــحظه هــایــم بــاشــد

نــگاهــت را مـی خـواهم تــا روشــنی چشــمهای خســته ام بــاشـد

  وجــودت را مــی خــواهم تــا گــرمــای قــندیل آغـوشــم بـاشد

  خیالت را می خواهم تا خاطر لحظه های فراموشم باشد


دستها یت را می خواهم تا نوازشگر اشکهایم باشد

و تــنهـا خــنده هــایــت را مــی خــواهـم تـــا

مرحم کهنه ی زخمهای زندگی ام باشد


  آری تـــنها تــــو را مـــی خـــواهــــم

حامدم فقط تورو میخوام

 


[+] نوشته شده توسط atena در 17:51 | |







چـقـدر خـوبـه

یـکـی بـاشـه

یـکـی بـاشـه کـه بـغـلـت کـنـه

سـرتـو بـزاری روی سـیـنـش آرومـت کـنـه

هـُرم نـفـس هـاش تـنـت ُ داغ کـنـه

عـطــر دســتـاش مــوهــاتـو نــوازش کـنــه

چـقـدر خـوبـه

چـقـدر خـوبـه کــه آروم دم گــوشــت بـگـه

غــصــه نــخـوری هـــا ، دوســـتـــدارم


[+] نوشته شده توسط atena در 17:48 | |







حامدم چشمای بسته ی تو رو با بوسه بازش میكنم


قلب شكسته ی تو رو خودم نوازش میكنم


نمیذارم تنگ غروب دلت بگیره از كسی


تا وقتی من كنارتم به هر چی میخوای میرسی


خودم بغل میگیرمت پر میشم از عطر تنت


كاشكی تو هم بفهمی كه میمیرم از نبودنت 


خودم به جای تو شبا بهونه هاتو میشمرم


جای تو گریه میكنم جای تو غصه میخورم


هر چی كه دوس داری بگو حرفای قلبتو بزن


دلخوشی هات مال خودت درد دلات برای من


من واسه ی داشتن تو قید یه دنیا رو زدم


كاشكی ازم چیزی بخوای تا به تو دنیامو بدم


[+] نوشته شده توسط atena در 7:58 | |







از لبانم بشنو

زندگی رویا نیست

زندگی زیبایی ست

می توان

بر درختی تهی از بار ، زدن پیوندی

می توان در دل این مزرعه خشک و تهی بذری ریخت

می توان

از میان فاصله ها را بر داشت

دل من با دل تو ، از لبانم بشنو

زندگی رویا نیست

زندگی زیبایی ست

می توان

از میان فاصله ها را بر داشت

دل من با دل تو

هر دو بیزار از این فاصله هاست


[+] نوشته شده توسط atena در 7:46 | |







اگه بگم که قول می دم

اگه بگم که قول می دم تا همیشه باهات باشم

اگه بگم که حـــاضـــرم فـــدای اونـچشـــات بشم

اگه بگم تــو آســـمون عشــــق من فــقـــط تویی

اگه بگم بــهونه ی هــر نفـسم تنها تویی

اگه بگم قلبـمو من نـذر نـگاهـت می کنم

اگه بگم زندگیـمو بــذر بـــهارت مـی کنم

اگه بگم مـــاه مــنی هــر نفـس راه منی

اگه بگم بـال مــنی لـحظه ی پــرواز منی میـشی

بــرام خــاطره ی قـشـنگ لحظه ی وصــال میشی

بـرام بـــاغبون میـــوه های تشـــنه وکـــال میشی

بـرام مــاه شـــبای بــی ســـحر میشـی

بــرام ســتاره ی راه ســــفر ولــی بــدون هــرجــا باشــی یــا نبــاشــی مــال مــنی

بدون اگه برای من هم نباشی عشق منی

دوســتدارم عشـــق مـــن


[+] نوشته شده توسط atena در 7:38 | |







[+] نوشته شده توسط atena در 18:4 | |







در دنیا فقط 3 نفر هستند كه بدون هیچ چشم داشت و منتی

و فقط به خاطر خودت خواسته هایت را برطرف می كنند

پدر و مادرت و نفر سومی كه خودت پیدایش می كنی

مواظب باش كه از دستش ندهی

و بدان كه تو هم برای او نفر سوم خواهی بود

چرا که در ترسیم تقدیرت نیز نقش خواهد داش


[+] نوشته شده توسط atena در 18:3 | |







لحظه ها را با تو بودن ، در نگاه تو شکفتن ، حس عشق و در تو دیدن ، مثل رویای تو خوابه، با تو رفتن با تو موندن، مثل

قصه تورو خوندن، تا همیشه تورو خواستن، مثل تشنگیه آبه، اگه چشمات من و می خواست، تو نگاه تو می مردم، اگه

دستات مال من بود ، جون به دستات می سپردم ، اگه اسمم و می خوندی ، دیگه از یاد نمی بردم ، اگه با من تو

می موندی، همه دنیا رو می بردم .. بی تو اما سر سپردن ،بی تو و عشق تو بودن تو غبار جاده موندن، بی تو خوب من

محاله ، بی تو حتی زنده بودن، بی هدف نفس کشیدن ، تا ابد تورو ندیدن ، واسه من رنج و عذابه. تویه آسمون عشقم

غیر تو پرنده ای نیست ، روی خاموشی لب هام ، جز تو اسم دیگه ای نیست ، توی قلب من عزیزم ، هیچ کسی جایی

نداره ، دل عاشقم به جز تو ، هیچ کسی رو دوست نداره ...!


[+] نوشته شده توسط atena در 18:1 | |







زیـــر  بــارون  نفسـاتـــو  دوســـت  دارم

  عـطـــر خـــوب، تــو رو بـارون میگیــره


  بـا  تــو زندگیـــم  چــه رویــایــی  میشـــه

  بـا تــو ایــن قـلـــب یخــی جــون میگیــره

دوست دارم تمــوم لحظـه هامو با تـو باشم


دوســت دارم کـه دســت گـرمـتــو بگیــرم


دوسـت دارم تمــوم خاطراتـم با تــو باشــه


دوسـت دارم تـو انتظـار تلــخ تــو بمیـــرم


دوسـت  دارم  فقـــط  چشــاتــو وا  کـنــی


تـا  ببیـنــی  کـــه  چـقــــدر دوســت  دارم


همـــه  خـوبـــی هـاتـــو  بـاور مـی کـنـــم


نمــی تــونـــم  بـی تـــو طـاقـــت  بـیـــارم


زیـــر  بــارون  نفسـاتـــو  دوســـت  دارم


بـــوی خـــوب ، تـــو رو بـارون میگیــره


بـا  تــو زندگیـــم  چــه رویــایــی  میشـــه


بـا تــو ایــن قـلـــب یخــی جــون میگیــره


دوست دارم تمــوم لحظـه هامو با تـو باشم


دوســت دارم کـه دســت گـرمـتــو بگیــرم


دوسـت دارم تمــوم خاطراتـم با تــو باشــه


دوسـت دارم تـو انتظـار تلــخ تــو بمیـــرم


دوسـت  دارم  فقـــط  چشــاتــو وا  کـنــی


تـا  ببیـنــی  کـــه  چـقــــدر دوســت  دارم


همـــه  خـوبـــی هـاتـــو  بـاور مـی کـنـــم


  نمــی تــونـــم  بـی تـــو طـاقـــت  بـیـــارم


[+] نوشته شده توسط atena در 17:59 | |







[+] نوشته شده توسط atena در 17:58 | |







در آغوشم بگير بگذار براي آخرين بار گرمي دستت را حس كنم

 

و مرا ببوس تا با هر بوسه ات به آسمان پرواز كنم

 

نگاهم كن و التماسم را در چشمانم بخوان

 

قلبم به پايت افتاده است نرو

 

لرزش دستانم و سستي قدمهايم را نظاره كن

 

تنها تو را مي خواهم بگذار دوباره در نگاهت غرق شوم

 

و بگذار دوباره در آغوشت به خواب روم

 

نرو.....

 

نگذار دوباره تنها شوم....

 

نرو.....

 


[+] نوشته شده توسط atena در 16:17 | |







اشكامو هديه ميكنم......

اشکامو هدیه می کنم به جاده ی جداییمون
به التماسه آخرم دو واژه ی نرو بمون
اشکامو هدیه می کنم به رفتنت بدونه من
به تلخیه این واقعه حادثه ی جدا شدن
اشکامو هدیه می کنم به قابه عکسه رو به روم
قطره به قطره می چکم تا بشکنه بغض تو گلوم
حس می کنم بی اختیار این همه عکس و یادگار
حریفه رفتنت نشن می ری به رسمه روزگار
اشکامو هدیه می کنم به این ترانه این صدا
به این که تو اوله راه قصه رسید به انتها
حس می کنم بی اختیار این همه عکس و یادگار
حریفه رفتنت نشن می ری به رسمه روزگار
 


[+] نوشته شده توسط atena در 16:1 | |







تفكيك جمله **دوستت دارم


( د ) : داشتن تو ، حتی برای لحظه ای ، به تمام عمر بی کسی ام می ارزد . همچون دیوانه ای که لحظه ای داشتن را در تمام رویاهایش باور می کند .

(
و ) : وابسته ی تپش های قلب عاشقت هستم که به روح ساکن من حیات می بخشد .

(
س ) : سرسپرده ی برق نگاه توام ، لحظه ای که مرا در آغوش گرمت میهمان کنی . ..

(
ت ) : تک ستاره ی شبهای بی فانوسم شدی روزی که از خدا تکه ای نور طلب کردم .

ت ) : تپش های قلبم در گرو عشق توست که در رگهای زندگیم جاریست .

(
د ) : دوری از تو را باور ندارم ، حتی در رویا ، که من ذره ای از وجود عاشقت گشته ام .

(
ا ) : آرام دل بیقرار و عاشقم در چشمان روشن تو موج می زند ، وقتی به دریای نا آرام اشکهایم می نگری .

(
 ر ) : راز مرگ دلتنگی هایم ، روزیست که دستان گرم تو پناه دستان سرد و بی نصیبم باشد .

(
م ) : مهتاب می سوزد ، تا ابد ، در آتش عشقت . که درد را به جان خریده است در بازار عاشقی


[+] نوشته شده توسط atena در 15:59 | |







چه زود!!!!!!!!!!!

چه زود فراموش شدم آن زمان که نگاهم از نگاهت دور شد

چه زود از یاد تو رفتم آنگاه که دستانم از دستان تو رها شد.

مقصد من در این راه عاشقی بیراهه بود ، اینهمه انتظار و دلتنگی بیهوده بود .

با اینکه دلتنگ هستم اما چاره ای جز تحملش ندارم ، خیلی خسته ام،راهی جز تنها ماندن ندارم.

چه زود قصه عشقمان به سر رسید اما آن مرد عاشق به عشقش نرسید.

چه زود آسمان زندگی ام ابری شد ، دلم برای آن آسمان آبی تنگ است ، که با هم در اوج آن پرواز میکردیم و به عشق هم میخواندیم آواز زندگی را

آرزوی دلم تیدیل به رویا شد ، تنها ماندم و عشقم افسانه شد .

چه زود رفتی و چشم به ستاره ای درخشانتر از من دوختی ، با اینکه کم نور بودم اما داشتم به پای عشقت میسوختم ، با اینکه برای خود کسی نبودم ، اما آنگاه که با تو بودم برای خودم همه کس بودم .

چه زود غروب آمد و دیگر طلوعی نیامد.

هر چه به انتظار آمدنت نشستم نیامدی ، هر چه اشک ریختم کسی اشکهایم را پاک نکرد، هر چه در گوشه ای نشستم و زانو به بغل گرفتم کسی نیامد مرا در آغوش بگیرد و آرام کند ، خواستم بی خیال شوم ، بیخیالی مرا دیوانه کرد ، خواستم تنها باشم ، تنهایی مرا بیچاره کرد .

چه زود گذشت لحظه های با تو بودن ، چه دیر گذشت لحظه های دور از تو بودن و دیگر  نگذشت آنگاه که تو رفتی و هیچگاه نیامدی .

باور داشته باش هنوز هم برای تو زنده ام ، هرگاه دیدی نیستم بدان که از عشقت مرده ام .

چه زود فراموش شدم آن زمان که دلم برایت خون شد.

تازه میخواستم با آن رویاهای عاشقانه ای که در سر داشتم تو را خوشبخت کنم ، میخواستم عاشقترین باشم ، برای تو بهترین باشم ، اما نمیدانستم دیگر جایی در قلبت ندارم . چه زود فراموش شدم آن زمان که دیگر تو را ندیدم .


[+] نوشته شده توسط atena در 15:58 | |








[+] نوشته شده توسط atena در 15:57 | |







سلام دوستا ی گلم تا چندروز صبرکنید تا وبلاگمو آپ کنم


[+] نوشته شده توسط atena در 20:8 | |



صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد